Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (4318 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Sie haben mir ausnahmsweise erlaubt ... U آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Vielen von ihnen gelang die Flucht in den Jemen, wo sie eine neue Terrorgruppe bildeten. U بسیاری از آنها موفق به فراربه یمن شدند جایی که آنها یک گروه تروریستی جدید تشکیل دادند.
Darf ich heute ausnahmsweise früher weg? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
Dem Passagier wurde die Einreise in die USA gestattet. U به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
ausnahmsweise <adv.> U استثنأ
Der Sprecher wurde verkabelt. U به سخنگو بلندگو دادند [وصل کردند] .
Das habe ich gerüchteweise gehört. U افرادی به طور غیر رسمی به من آگاهی دادند.
Mir hat es jemand zugezwitschert. U افرادی به طور غیر رسمی به من آگاهی دادند.
sie <pron.> U آنها
ihnen <pron.> U به آنها
sie <pron.> U آنها را
ihrerseits <adv.> U از طرف آنها
so dass sie im Stande sind U به طوری که آنها بتوانند
Sie sind gleichwertig [ebenbürtig] . U آنها همتراز هستند.
Sie machen eine Reise. آنها میروند سفر.
Er kann sie sehen. U میتواند آنها را ببیند.
Sie haben sich gegriffen. U آنها به یقه همدیگر پریدند.
Sie waren alle gleich. U همه آنها یکی بودند.
Sie haben mir die Schuld an dem Unfall gegeben. U آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
Es geht ihnen gut. U آنها تامین مالی دارند .
Sie haben sich über seine Sprechweise mokiert. U آنها او را از طوری که حرف می زد دست انداختند.
Sie sind altersmäßig nicht weit auseinander. U آنها از نظر سنی خیلی با هم فاصله ندارند.
Ich nehme die dir mal ab. U من آنها را [که دردستت هستند] از تو می گیرم [برای کمک] .
Die Nachricht hat sie tief erschüttert. U این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Sie betreiben ganz offen seinen Rausschmiss. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
Sie wechselten keine Worte. U هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Das Gericht machte kurzen Prozess mit ihnen. U دادگاه خیلی فوری به قضیه آنها رسیدگی کرد.
Sie leben den größten Teil des Jahres im Ausland. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
Gibt es einen waschsalon mit Dienstleistung in der Nähe? U یک سالن لباس شویی که آنها برایم بشورند در نزدیکی به ما هست؟
Sie müssen das mindestens 2 Wochen im Voraus bekanntgeben [ankündigen] . U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Ihre Blicke trafen sich. U آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
Klammer {f} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
Pflock {m} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
Opfer fühlen sich oft ohnmächtig gegenüber dem Verbrechen, das sie mitgemacht haben. U قربانیان اغلب در برابر گناهی که به آنها انجام شده حس ناتوانی می کنند.
Beamte werden an jenen Standorten postiert, wo sie am meisten gebraucht werden. U افسران به مکان هایی که آنها بیشتر مورد نیازباشند مستقر شده اند.
Er kaufte ihnen aus einem Schuldgefühl heraus teure Geschenke. U او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
Ein Remis könnte sie den Aufstieg in die erste Liga kosten. U یک برابری [در مسابقه] می توانست پیشرفت به گروه اول برای آنها تمام بشود.
Seine Skulpturen fügen sich mit größter Selbstverständlichkeit in die Natur ein. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
Dann bekam ich die übliche Leier von der Frau und den Kindern zu hören, die er ernähren muss. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
Sie haben den Spagat zwischen der Beibehaltung des ländlichen Charms und moderner Umgestaltung geschafft. U آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
Befugnis {f} U اجازه
Autorisierung {f} U اجازه
Berechtigung {f} U اجازه
Autorisation {f} U اجازه
Erlaubnis {f} U اجازه
Ermächtigung {f} U اجازه
Genehmigung {f} U اجازه
Kurz vor dem Zugriff der Polizei gelang ihnen die Flucht. U چند دقیقه قبل از اینکه پلیس هجوم بیاورد آنها موفق شدند فرار بکنند.
Baugenehmigung {f} U اجازه ساختمان
Charta {f} U اجازه نامه
Ausfuhrerlaubnis {f} U اجازه صدور
Aufenthaltsgenehmigung {f} U اجازه اقامت
Aufenthaltserlaubnis {f} U اجازه اقامت
Arbeitserlaubnis {f} U اجازه کار
Aufführungsrecht {n} U اجازه نمایش
Druckerlaubnis {f} U اجازه چاپ
Erlaubnisschein {m} U اجازه نامه
Vollmachten {pl} U اجازه نامه ها
Vollmacht {f} U اجازه نامه
Fahrerlaubnis {f} U اجازه رانندگی
Charter {m} U اجازه نامه
Freibrief {m} U اجازه نامه
zulassen U اجازه دادن
Darf ich ... ? U اجازه دارم ... ؟
die Genehmigung erteilen U اجازه دادن
die Genehmigung geben U اجازه دادن
unerlaubt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
unberechtigt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
unbefugt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
erlauben U اجازه دادن
verhindern U اجازه ندادن
ermöglichen U اجازه دادن
gewähren U اجازه دادن
zugestehen U اجازه دادن
lassen U اجازه دادن
dürfen U اجازه داشتن
nicht genehmigt <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
nicht autorisiert <adj.> U غیرمجاز [بی اجازه ]
erlauben U اجازه گرفتن
verbieten U اجازه ندادن
bewilligt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
zugelassen <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
anerkannt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
genehmigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
bewährt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
freigegeben <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
bestätigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
Einweisung {f} ins Krankenhaus U اجازه بستری [در بیمارستان]
legitimiert <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
befugt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
berechtigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
autorisiert <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
gestattet <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
erlaubt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
befürwortet <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
erprobt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
gebilligt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
zugestimmt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
die Genehmigung einholen U اجازه را دریافت کردن
Bewilligung {f} U اجازه [اصطلاح رسمی]
Darf ich mal vorbei? U اجازه دارم رد بشم؟
Sanktion {f} U اجازه [جواز] [تصدیق]
Zustimmung {f} U اجازه [جواز] [تصدیق]
Ausreiseerlaubnis {f} U اجازه خروج از کشور
Einreiseerlaubnis {f} U اجازه ورود [به کشور]
Ausreisegenehmigung {f} U اجازه خروج از کشور
[Jemanden] um Erlaubnis bitten U [از کسی] اجازه گرفتن
abwesend ohne Erlaubnis U نهستی بدون اجازه
Erlaubnis {f} U اجازه [جواز] [تصدیق]
Durchsuchungsbefehl {m} U اجازه رسمی برای تفتیش
Jemandem etwas [Akkusativ] erlauben U به کسی اجازه چیزی را دادن
Gestatten Sie mir eine Frage? U اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
untersagen U اجازه ندادن [اصطلاح رسمی]
Darf ich ein Zimmer sehen? U اجازه دارم یک اتاق را ببینم؟
unerlaubt abwesend von der Truppe U نهستی از ارتش بدون اجازه
gewähren U موافقت کردن [اجازه دادن ]
Darf ich hier sitzen? U اجازه دارم اینجا بنشینم؟
keinen Aufschub dulden U هیچ تاخیری را اجازه ندادن
Die Miliz brannte das Dorf nieder, nahm die Bewohner gefangen und verlangte Lösegeld für sie. U جنگجویان غیر نظامی روستا را آتش زدند. ساکنین را اسیر گرفتند و درخواست پول برای آزادی آنها کردند.
Einzugsermächtigung {f} U اجازه برداشت پول [از حساب بانکی]
Darf ich das Fenster öffnen? U اجازه دارم پنجره را باز کنم؟
Darf ich hier essen? U اجازه دارم اینجا غذا بخورم؟
Darf ich Ihre Mahlzeit essen? U اجازه دارم غذای شما را بخورم؟
Darf ich die Preisliste sehen? U اجازه دارم فهرست قیمت را ببینم؟
Darf ich ein anderes Zimmer sehen? U اجازه دارم یک اتاق دیگری ببینم؟
Jemandem Einsicht in die Akten gewähren [verwehren] U اجازه [امتناع] دسترسی کسی به پرونده ها
Die Genehmigung des Marsches wurde in letzter Minute zurückgezogen. U اجازه راهپیمایی در لحظه آخر رد [پس گرفته] شد.
Jemanden zur Teilnahme zulassen U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
dazu kommen lassen U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
Jemanden an der Grenze zurückweisen U اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
Jemandem die Einreise verweigern U اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
Sie verlieren das Spiel. Trotzdem sehen wir es uns an. U آنها بازی را می بازند. با این حال ما آن [بازی] را نگاه می کنیم.
Dauerauftrag {m} U اجازه بانک در برداشت و واریز حساب بانکی
Darf ich Ihnen eine Zigarette anbieten? U اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
Darf ich es Ihnen erklären? U اجازه دارم اونو براتون توضیح بدم؟
Darf ich hier parken? U اجازه دارم [می توانم] اینجا پارک کنم؟
etwas [Akkusativ] mit Beschlag belegen U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
etwas [Akkusativ] in Beschlag nehmen U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
Darf ich mich auf Sie berufen? U اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
Darf ich mich auf Sie berufen? U اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
Darf ich deinen Wagen fahren? Ja, nur zu! U اجازه دارم خودروی تو را برانم؟ بله هر طور که دوست داری!
Darf ich mich auf Sie berufen? U اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
Kann [Darf] ich das für einen Moment leihen? U میتوانم [اجازه دارم] این را برای یک لحظه قرض کنم؟
Wie lange darf ich hier parken? U برای چند مدت اجازه دارم اینجا پارک کنم؟
Er durfte nicht ins Kasino. U او [مرد] اجازه نداشت داخل این کازینو [قمارخانه] بشود.
jemanden ans Steuer lassen U به کسی اجازه بدهند رانندگی بکند [پشت فرمان بشیند]
Briefbeschwerer {m} U وزنه روی کاغذ [چیز سنگینی که روی اوراق روی میز می گذارند تا باد آنها را پراکنده نسازد]
Ich möchte ein wenig ausholen und erläutern wie ... U به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
Die Internetseite ermöglicht es Verbrauchern, einen direkten Vergleich zwischen Konkurrenzprodukten anzustellen. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Bei der Razzia wurden mehr als 1.000 CDs mit Raubkopien sichergestellt. U بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
Ich muss um elf zu Hause sein. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
Recent search history Forum search
1hergehen
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com